خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم. دستم به کیبورد نمی رود.دیروز اُور-ری-اکشن (خب چرا مث انسان نمینویسی واکنش تند یا زیادی) از خودم نشان دادم. البته شاید حق دارم. میدانی؟! به نظرم حق هر انسانی است؛ در واقع جزو حقوق نخستین آدمی است که درک شود؛ فهمیده شود؛ به ویژه اگر خودت آدم درک کننده و بفهمی باشی. اصلن باید کنار خوراک، پوشاک، مسکن، حتمن حتمن نوشته شود فهمیده شدن. بله؛ نیازهای نخستین آدمی از این پس اینگونه در نظر گرفته میشوند. خوارک. پوشاک. مسکن. فهمیده شدن.البته باید در نظر داشت که منظور درست فهمیده شدن است. زیرا در این زمانه پرهیاهوی زبان-باز پرست، نادرست فهمیده شدن بسی ساده تر از نفهمیده شدن است چه برسد به فهمیده شدن. یعنی طرف تو را میفهمد ولی نادرست.شما تصور کنید، ساعت 6 بیدار شده ای. رفتی مث دخترهای خوب ورزشت را کردی، دوشت را گرفتی، سر کارت را رفتی تااااا ساعت 7 و اینا که به خانه رسیدی. کووون مبارکت را روی زمین نگذاشته ای هنوووووز که "حالا شام چی بخوریمِ مامان ها" به استقبالت می آید و نمیگذارد حتا کون بر زمین بگذاری. در نتیجه، با توجه به اینکه خیلی وقت است ماراکونی نخورده اید و با عنایت به اینکه میدانی از جمله غذاهایی است که آماده سازی اش دنگ و فنگ دارد و اعصاب پولادین میطلبد (حالا اگر مامانم اینجا بود میگفت ای بابا کار 5 دقیقه است؛ ولی خب ما مث هم نیستیم مامان؛ من فِس فِسووووعَم)، تصمیم میگیری ماراکونی درست کنی تا همخانه ات که از کتابخانه برمیگردد دغدغه شام و ناهار
نداشته باشد و چنین و چنان. حتا ظرفها را هم میشویی. بعد فک کن چه میشود؟! سفره را پهن میکنی روی سبزه زار فرش، و وقتی با شوخی و صدای بلند بهت میگوید زود باش، صرفن چون بهش میگویی داد نزن، داستان درست میکند. قهر میکند. مس منِ بد .... !...
ادامه مطلبما را در سایت منِ بد .... ! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : div0o0ne بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1402 ساعت: 12:42